کتاب تاریخ مشروطیت نوشته کسروی
گوشههایی از تاریخ ایران
قاجار
میرزا ملکم خان و سید جمال الدین اسد آبادی:
میرزا ملکمخان و سید جمالالدین در سال ۱۲۶۸ (۱۳۰۶) ناصر الدینشاه بار سوم باروپا رفت، و در این سفر میرزا علی اصغر خان امینالسلطان را که بجای سپهسالار صدراعظم بود همراه برد. ولی این سفرها هیچ سودی نداشت. اگر چه پس از بازگشت از این سفر شاه دلبستگی بقانون مینمود و بمیرزا علی خان امینالدوله دستور داد که قانونی برای ایران بنویسد، و روزنامهٔ اختر این را مژدهٔ پیشرفت کارهای ایران دانسته گفتاری نوشت. ولی چنانکه نوشتهاند همهٔ اینها بیهوده بود و شاه بجای آنکه شکوه و نیروی اروپا را نتیجهٔ همدستی دولتها و تودهها دانسته او نیز توده را بتکان آورد و بکارهای سودمندی وا دارد، از دیدن آن شکوه و نیرو خیره گردیده و به نومیدی گرایید، و در برابر همسایگان ناتوانی و زبونی بیشتر نمود. بویژه که هم سخن و همدم او امینالسلطان گردیده، و این مرد یگانه آرزو و خواستش این بود که سر کار باشد، و بمردم سروری فروشد، و دستش بگرفتن و دادن باز باشد، وهمهٔ هوش و زیرکی خود را در این راه بکار میبرد، و برای نگهداری خود در سر کار گردن بخواهشهای بیگانگان میگذاشت.
نتیجهٔ این خیرگی و ناتوانی شاه و نادرستی و بدخواهی امینالسلطان آن بود که در سالهای باز پسین پادشاهی ناصرالدینشاه «امتیازهایی» به بیگانگان، بویژه به انگلیسیان داده شد که شناختهترین آنها «امتیاز توتن و تنباکو» بود، و اینها مردم را بشورانید، چنانکه داستان آن را خواهیم نوشت.
از کسانیکه در زمان ناصرالدین شاه دلسوزی بتوده و کشور نموده و به بیداری مردم کوشیدهاند یکی میرزا ملکم خان اسپهانی و دیگری سید جمالالدین اسدآبادی شمرده میشود.
ملکم از جلفای اسپهان، و از ارمنیان آنجا بوده، و در کارهای دولتی پا گزارده، و جایگاه بالایی یافته، و باروپا رفته، و چنانکه گفته میشود اسلام پذیرفته، و چون مرد بافهم و بیداری بوده و از سیاست دولتهای اروپایی درباره آسیا آگاهی درستی یافته، دلش بحال ایران میسوخته، و این بوده که به بیداری مردم میکوشیده. در زمان صدراعظمیحاجی میرزا حسینخان این همراز و همدم او بوده.
میرزا ملکم خان نوشتههایی میدارد که همگی آگاهی و دانش او را میرساند و این بیگمانست که با خودکامگی ناصرالدینشاه، و خودخواهی و نادرستی امین السلطان دشمنی مینموده، و به امتیازهایی که به بیگانگان داده میشده خرده میگرفته و زیان آنها را باز مینموده. چیزیکه هست ملکم از دستهٔ «فرا ماسون» بوده و نوشتههایش آن رنگ را داشته، و ما چون از اندیشه و خواست آن دسته آگاه نیستیم(کسروی خود بعدا وارد این گروو عضو فراماسونری شد) دربارهٔ ملکم نیز داوری نخواهیم توانست.
میرزا ملکم خان روزنامهای به فارسی نیز نوشته که در لندن بچاپ میرسانیده و نسخههای آن در دست است. ملکم خان تا دو سال از آغاز جنبش مشروطه زنده بود و در اروپا میزیست.
اما سید جمالالدین دو بار بایران آمده، و در بار دوم در سال ۱۲۶۸ (۱۳۰۷) با دستور شاه او را از ایران بیرون کردهاند. سید مرد دلیری میبوده، و از خودکامگی شاه و از سودجویی امینالسلطان نکوهشها میکرده و مردم را میسهانیده و میشورانیده، و کسانی بر سر او گرد آمده بودهاند. چیزی که هست از کارهای سید جمالالدین در ایران و مصر و عثمانی نتیجه درستی بدست نیامده، و شاگردانش در گفتگو ازو راه گزافه پیمودهاند.
سید بکار بزرگی برخاسته بوده، ولی راه آنرا نمیشناخته، و آنگاه هیچگاه خود را فراموش نمیکرده. در چنین کوششهایی نخستین گام خود را فراموش کردن است. سید اگر بجای رفتن باین دربار و آن دربار همه به بیدار ساختن مردم و پیراستن اندیشهها کوشیدی به نتیجهٔ بهتری رسیدی.
در بار دوم، سید را ناصرالدینشاه در مونیخ دید و بایران خواند، ولی ما نمیدانیم بچه کاری خواند و چه نویدی باو داد. شاگردانش میگویند: «نوید صدر اعظمیباو داد»، ولی نه باور کردنیست. در کشوری همچو ایران آنروز کار صدراعظمییا سروزیری بآن سادگی و آزادی نبوده.
از این گذشته، خواندن جمالالدین بایران با آگاهی از اتابک بوده و پیداست که برای نشستن در جای خود او خوانده نشده. آری میتوان گفت که خود سید چنین چشمیاز شاه داشته است.
نامه سید جمال به ناصرالدینشاهنامهای از سید بفارسی در دست است که میگویند هنگام بستنشینی در عبدالعظیم به ناصرالدینشاه نوشته، و چون آن نامه انگیزهٔ آمدن سید را بایران اندکی روشن میگرداند با همهٔ درازیش در اینجا میآوریم:
(بخشی از نامه )
...در همان محضر ... جناب امینالسلطان وزیر اعظم چنان پسندیدند که این عاجز (سید)برای اصلاح بعضی امور ضروریه اولا به (پطرزبورغ) رفته پس از انجام آنها به ایران بیایم اعلیحضرت شاهنشاه ...ستحسان(نیکی) فرمودند در شب همان یوم الشرف پنج ساعت جناب وزیر اعظم باین عاجز مکالمه نمودند خلاصهاش این شد:
-آن که اولا دولت روسیه و رجال و ارباب جراید آنرا حق نیست که ایشانرا برمجلس و نشانه سهام نمایند و از در معادات و معاندت برآیند چون که ایشان یعنی جناب وزیر اعظم مالک و صاحب ملک نیستند و رتق و فتق امور بقدرت ایشان نیست
-دیگر آنکه مسئله کارون و بانک و معادن قبل از ارتقاء ایشان برتبه وزارت عظمیانجام پذیرفته است نهایت اینست که اجراء آن از سوء بخت در زمان وزارت ایشان شده است پس حین ورود پطرزبورغ باید در نزد وزارت روسیه ابراء ذمه و تبرئه ساحت ایشانرا بنمایم
-و تبدیل انکار فاسده وزراء روس را در حق ایشان داده و حسن مقاصد و نیات ایشان را درباره دولت روس مسجل کنم
- ثانیاً از این عاجز خواهش نمودند که به (مسیو کیرس) رییس الوزراء و وزیر دول خارجه و مستشارهای ایشان (ویلنکالی) و (زینوویب) شفاهاً بگویم که ایشان یعنی جناب وزیر اعظم از برای اثبات حسن مقاصد خود در هر حال حاضرند که اگر از طرف روس طریق اسهلی ارائه شود در ظرف چند روز مسئله کارون و بانک و معادن را حل نموده بحالت سابقه اعاده نمایند.
اینعاجز چو ن نجاح (به سر انام رسیدن)مقاصد جناب وزیراعظم را عین رضایت پادشاه و خیر ملت اسلام میدانستم به پطرزبورغ عود(بازگشت) نمودم و چند نفر را که در سیاسیات مشرق زمین با خود هم مشرب میدانستم چون ژنرال (ابروچف) در حربیه و ژنرال (دیختر) در وزارت دربار و ژنرال (اغناتیف) سفیر سابق روس در اسلامبول و مادام (نودیکف) که از خواتین نافذالکلمه و غالباً در مسائل سیاسیه که مابین روس و انگلیس است میکوشید با خود متفق کردم
و در ظرف دو ماه بیست بار با مسیو (کیرس) و با مستشارهای ایشان ملاقات کردم و پیش از آنکه در مقاصد جناب وزیر اعظم شروع نماییم اولا در این سعی نمودم که بادله و براهین سیاسیه و باعانت هم مشربهای خودم ثابت کنم که صلاح دولت روس در مشرق زمین آنست که علی الدوام با دولت ایران از در مسالمت و مواده و مجامله برآید و سخت گیری و مخاصمت ننماید و در ضمن همه وقت منح و سماح اعلیحضرت شاهنشاه اسلام پناه را در اترک و اراضی ترکمانیه و جایهای دیگر خاطر نشان ایشان مینمودم ،
چون دانستم که این مطلب اصلی مسجل شد و مقبول گردید و از برای ایشان انحراف رای روی داد و آتش غضبشان فرو نشست در آنوقت مقاصد جناب وزیر اعظم را پیش نهاده گفتم وزیر اعظم بنفس خود در مونیخ بهمن گفتند بشما تبلیغ کنم که ایشان حاضرند اگر شما طریقهای نشان دهید که موجب حرب(جنگ) و سبب غرامت نگردد مسئله کارون و بانک و معادنرا حل نمایند...
امیر تهرانی
ح.ف
منبع: از کتاب تاریخ مشروطیت نوشته کسروی