ادامه از نوشتار پیشین
کتاب ۱۱ دقیقه نوشته پائلو کوییلو فصل دوم (بخش سوم)
به فیلمیکه در سینما دیده بـود نفـرین مـی کـرد، از آن یـاد گرفتـه بـود کـهچشمهایش را ببندد، دستهایش را بر سر مرد قرار دهد، و آهسته سرش را بهچپ و راست تکان دهد. اما او مساله ضروري را رعایت نکـرده بـود و مهمتـرن چیز را نشان نداده بود. او یک معذرت خواهی عالی ساخت(من نمـی خواسـتم
که یک باره خودم را عرضه کنم. چون مطمئن نبودم، اما حالا تشخیص داده امکه تو عشق زندگی من هستی) و منتظر فرصت بعدي شداو پسر را تـا سـه روزبعد ندید، در یک جشن در کلوپ محلی، در حالی که پسر دست یکـی از دوسـتهاي ماریا را نگه داشته بود.دوستی که از ماریا در مورد رابطه اشان پرسـیدهبود.ماریا دوباره وانمود کرد که اهمیت نمیدهد. تا پایان گفتگویش با دیگـردوستان دخترش در مورد ستارههاي فیلمها و بقیه ي پسرهاي محـل تحمـلآورد. و سعی کرد به نگاههاي دلسوزانه ي دوستانش توجه نکند.وقتی به خانه
رسید، دنیایش به ناگاه فرو ریخت. تمام شب را گریه کرد و هشت مـاه تمـامزجر کشید تا به این نتیجه رسید که آن عشق مطمئنن بـراي او سـاخته نـشدهبود و او براي عشق ساخته نشده.و به این فکر کرد که براي باقی عمـرش یـکراهبه میشود و بقیه زندگیش را وقف عشقی میکند که صـدمه نمـی زنـد وجاي زخمهایش روي قلب نمیمانـد- عـشق بـراي مـسیح. در مدرسـه، آنهـادرباره ي مبلغ مذهبی که به آفریقا سفر کرده بود یاد گرفتند. او فکـر کـرد کـهاین راهی میتواند باشد براي رهایی از وجود گرفته و بی فایـده اش.او نقـشهکشید که به یک صـومعه وارد شـود. کمـک هـاي اولیـه را فراگرفـت(خیلـی ازمعلمها میگفتنـد آدم هـاي زیـادي در آفریقـا مـی میرنـد)، در کـلاس هـايمذهبی اش سخت تر کار کرد، و شروع کرد به تصویربافی از خـودش بـه عنـوانیک فرد مقدس مدرن که زندگیها را نجات میدهد و به جنگلهایی مـی رود
که شیرها و ببرها در آنها زندگی کـرد.اگـر چـه در پـانزده سـالگی او یـادگرفت باید با دهان باز دیگران را ببوسد و این که عشق بالاتر از هـر چیـزي باعـث آزارانسان میشود ، اما او مسئله ي سومیرا نیز کشف کرد.
ادامه دارد...
امیر تهرانی
ح.ف